سلام.
تو این چهار پنج روز خیلی نمیرسیدم سر بزنم اینجا و الان ۱۳۰ تایی ستارهی روشن شده دارم که نمیدونم باید باهاشون چی کار کنم :)) ولی دو تا مزیت داره. اول اینکه من تو اسفند تقریبا تونستم اینستا رفتنم رو مدیریت کنم در حالیکه مدام سر زدن به وبلاگ یه جورایی جایگزینش شده بود. الان همونطور که وسواس حتما چک کردن همهی استوریهای همهی پیجایی که دنبالشون میکنم رو ترک کرده بودم، ظاهرا ناخودآگاه وسواس حتما چک کردن همهی وبلاگهای بهروز شده رو هم ترک کردم! مزیت دوم اینه که احتمالا خیلیا مثل من این ایام زیاد سر نمیزنن، بنابراین راحت میتونم غر بزنم و برام مهم نباشه که پست اول سال حتما باید شکل خاصی داشته باشه!
اگه این حرفی که میگن لحظهی سال تحویل تو هر وضعیتی باشی، تا آخر سال همونطوری هستی درست باشه، من تا آخر سال در حال بالا کشیدن بینیم خواهم بود! :دی
به دو دلیل؛ اول اینکه از همون ۲۹ اسفند گلودردم شروع شد که نوید از یه سرماخوردگی سنگین میداد، و دوم اینکه واقعا لحظهی سال تحویل داشتم بدون دلیل مشخصی گریه میکردم. میدونم که بخشیش به خاطر خستگی اون روزم بود -سال تحویل هم که یک و نیم صبح بود- و حال بد ناشی از شروع سرماخوردگی (خونه خیلی سرد بود و من از سرما با پالتوم نشسته بودم جلو تلویزیون :)) ).
اما بخشیش به خاطر این بود که بازم مثل هر سال نمیتونستم خلوت خودم رو داشته باشم. شاید بگین همهی مزهی سال تحویل به دور هم بودنشه و این حرفا که منم قبول دارم. ولی دلم میخواد بتونم دو دقیقه مونده به سال تحویل برا خودم باشم؛ دعایی، آرزویی، تصمیمی، فکری چیزی. نه اینکه گیر بیفتم تو سر و صدای جمع که یهو دم سال تحویل تصمیم گرفتن بحث ی بکنن! تلویزیون هم داشت حرم رو نشون میداد و من تو این فکر بودم که چرا من نمیشه یه بار عید برم مشهدی جایی مثلا. و تو اون حال یه لحظه این فکر از ذهنم گذشت که کاش سال بعد اینجا نباشم. فکر نسبتا ترسناکی بود، بلافاصله بعدش احساس گناه اومد سراغم.
دیگه این چند روزم همهش درگیر سرماخوردگی بودم. اولش فقط گلودرد بود، خیلی هم گلودرد بدی بود. انگار یه موجودی ته حلقم نشسته بود نمیذاشت چیزیو قورت بدم :| ولی الان به لطف آنتیبیوتیک اون موجوده رفته و به مرحلهی سرفه رسیدم!
خوبی سرماخوردگیه این شد که تا حالا سه تا عید دیدنی رو تونستم بپیچونم! :دی از دیدن فک و فامیل بدم نمیاد ولی از یه جا به بعد یکنواخت میشه، و دیشب که نرفتم متوجه شدم به اون خلوتی که پیدا کردم و تونستم به چند تا کار خردهریز برسم احتیاج داشتم واقعا.
این بود مروری کلی بر پنج روز اول ۹۸ من! یه سری حرفم در مورد آجیل و سیل دارم که اگه سیل نیومد ما رم ببره، بعدا مینویسم :))
شما خوبین؟ چه میکنین؟ خوش میگذره؟
پ.ن. ولی هیچوقت به خودتون غره نشید که چقد من بدنم قویه که امسال سرما نخوردم! شده ۲۹ اسفند سرما میخورید که هم تو اون سال سرما خورده باشین هم عید کوفتتون بشه :))
درباره این سایت